سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : من برمی گردم
نویسنده : سمیه.ف.ح کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۳٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۰ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۳۰۴
خلاصه داستان :
قصه ما ، قصه تقاصه ، قصه انتقام . داستان ماجرای واقعی زندگی زنی به اسم مهتابه که خواهر و همسرش بهش خیانت می کنن و با هم روهم میریزن ، جوری که مهتاب با داشتن یه بچه ناگزیر به طلاق می شه چون خواهر هجده سالش ، از همسرش بارداره و دو تا خواهر نمی تونن همزمان زن یه نفر باشن . اون می ره ، ولی به خودش قول می ده بیاد و انتقام خودش و دخترش مهلا رو از اونا بگیره. تو این راه ، خدا و بعضی آدمای دور و برش ، کمکش می کنن و…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از سمیه.ف.ح عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
- چرا علی؟…
- فقط به این سوالم جوابم بده ، بی سر و صدا می رم . جوری که انگار از اول نبودم . فقط بگو چرا ؟ پیر بودم؟ نا زابودم ؟ خوشگل نبودم ؟ مال یه خونواده ی سطح پایین بودم ؟ چرا؟…
مثل وزغ داشت نیگام می کرد . دلم می خواست چشمای کثیفش رو از کاسه دربیارم . نکبت بی وجدان کثیف.
دادزدم :
-دِ جواب بده لعنتی ! چرا با مهین ؟ اگه دلت کثافت کاری می خواست ، چرا نرفتی دنبال یکی دیگه ؟ چرا هردومون رو بدبخت کردی عوضی ؟
نمی خواستم گریه کنم .اشکام مال تنهاییام بود نه حالا . من احمق رو بگو که چقدر این دورو رو دوست داشتم . من خر رو بگو چقدر هواشو داشتم . نمی دونستم بایه دیو طرفم . با یه لجن بی همه چیز . با یه خر نفهم که هم از توبره می خوره و هم از آخور.
گفتم :
-دِ لب باز کن عوضی ! عین همون وقتا که مخ خواهرم رو می زدی . عین همون وقتا که جمله هایی رو که صبح واسه اون می گفتی ، شبم واسه من ردیف می کردی .
-بگو ! حرفهای تو دلت رو که شب وقتی پشتت به من بود و زیر لحاف پشت گوشی بهش می زدی و از نامهربونیام واسش گله می کردی ، بگو دیگه ! بگو چیا گفتی که دل خواهرم به جای اینکه واسه من بسوزه واسه تو سوخت . بگو چیکارا کردی که دلش یه مرد دیگه نخواست و با خودش گفت که لابد تو آخرین مرد دنیایی و من نباید داشته باشمت . بگو ! بگو چرا خواهرم ؟
دست مهلا رو گرفتم و بردم سمت اتاق .
باید از این خراب شده می رفتم . دست مهلا رو کشید و گفت :
- هر جا می خوای بری برو . ولی بی مهلا!!!
پوزخندی به روش زدم و گفتم :
-وای چه بابای خوبی !!! می خوای مامانش رو بندازی بیرون و خالش رو بیاری جای مامانش ؟ گمشو از جلوی چشام . از هردوتون متنفرم . هم از توی لجن و هم از خواهر کثیفم که با شوهر خواهرش روهم ریخته . چطور تونستی علی ؟ چطور روت می شه تو روم نیگا کنی هان ؟ روت می شه به مهلا بگی چیکار کردی ؟ روت می شه وقتی خوب و بد رو فهمید و ازت پرسید چرا ، جوابش رو بدی ؟
- مهین یه بچه به خوشگلی مهلا تو شیکمش واست داره که شیش ماه دیگه هم دنیا می یاد . وقت نمی کنی به این برسی. ولش کن لااقل من براش مادر بمونم . اینجا بمونه ، هم بی پدر می شه و هم بی مادر بی وجدان !
سرش و انداخت پایین و چیزی نگفت . چیزی نداشت که بگه .
وارد اتاق شدم و در رو پشت سرم قفل کردم .پشت در همونجا ولو شدم . مهلای کوچیکم با بغض داشت به داد و هوار من نگاه می کرد .
سرخوردن اشک از گونم انگار به اون هم مجوز گریه داد . دختر کوچیک سه سالم در حالی با گریه اشک روی گونم رو پاک می کرد ، گفت :
-من بابایی رو دوست ندارم مامان!!!